داستان گریه یک مادر
سایت تفریحی تک رنگ
درباره وبلاگ


به سایت تفریحی تک رنگ خوش آمدید!



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 30624
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ali

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 26 آبان 1391برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : ali

كودك از مادرش پرسيد: چرا گريه مي‌كني؟ مادر پاسخ داد؟ چون مادرم. كودك گفت: نمي‌فهمم. مادر او را در آغوش كشيد و گفت: هرگز نخواهي فهميد. كودك از پدرش پرسيد كه چرا مادر بي هيچ دليلي گريه مي‌كند و تنها جوابي كه پدر داشت اين بود كه همه مادر‌ها همين طور هستند. كودك تصميم گرفت اين سوال را از خدا پرسد: خدايا چرا مادر‌هابه اين راحتي گريه مي‌كنند؟خداوند پاسخ داد: پسرم من بايد مادران را موجوداتي خاص خلق مي‌كردم. من شانه‌هاي آنها را طوري خلق كردم كه توان تحمل بار سنگين زندگي را داشته باشند و در عين حال آآرام و مهربان باشند. من به مادران نيرويي دادم كه طاقت به دنيا آورردن كودكانشان را داشته باشند. من به آنها نيرويي دادم كه توان ادامه دادن راه را، حتي هنگمي‌كه نزديكانشان رهايشان كرده اند، داشته باشند. توان مراقبت از خانواده هنگام بيماري، بي هيچ شكايتي. من به آنها عشق ورزيدن به فرزندانشان را آموختم، حتي هنگمي‌كه اين فرزندان با آنها بسيار بد رفتار كرده اند. و البته اشك را نيز به‌ها دادم، براي زماني كه به آن نياز دارند.